along A road

مخالفِ همیشگی

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۶ ب.ظ


ارواره ی دهنِ نه چندان بزرگش کنار گوشم باز میشه و فریاد می زنه "از درد بگــو" ! برای لحظه ای خاموشی و تکرار یک جمله توی ذهن سیالم. تو تنها کسی هستی که باور کردم میتونه درد رو برام معنی کنه! برام معنی کنه.. معـنی کنه... برای توصیف این کلمه که از لحاظ اوایی هم جایگاه خوبی داره، خودم رو درون دریایی با اسمانِ غرق در طیف های قرمز تصور می کنم. فقط دستی از من به سوی اسمان از دریا بیرون مانده. صداها به گوش میرسند. وهمناک تر از چیزی که در واقعیت وجود داره. عده ای برای نجات، دستانم رو صدا می زنن. عده ای توصیف دریایی به عظمت سرخی اسمان بالاش رو طلب می کنن. و عده ای هم فریاد می زنن که شنا کردن رو فراموش نکنم. اون هم درست خلاف ریتم ها و صداهای همیشگی. سرخی اسمان از من ریشه می گیره. شنا کردن در سوزاننده ترین افتاب، حول مرکزِ هیچ وقت از درد عضلات نترسید، هیچوقت فریب صداهای دور تر را نخورید، هرگز مقصد معلوم تری جز دریا را نطلبید !

در این همهمه ی صداها و درخواست ها و واکنش ها کتفی که دست من رو از اب بیرون نگه داشته تا از سرخی اسمان دور نباشه را فراموش نکنید. همه چیز در کتف من خلاصه می شود. وقتی برای چندمین بار کنار رهگذران اشنا و غریبه کشیده شده است. تن به تن با این روابط نامطمئن کنار امده است که من رو به دریایی با اسمان سرخ علاقه مند تر کند. همین کتف بی صاحابِ پدر سگ! دردی فراتر از تن به تن شدن در روابط نامطمئن؟ سراغ ندارم! 

تمامیِ درس "چطور غرق در دریایی با اسمان سرخ شدن" در کنار تن به تن شدن با دیگران جان پیدا می کند. در تنهایی درد فقط به خفگی منتهی می شود. به یک سنگ که به پاها محکم بسته شود و تو را در اعماق فرو ببرد. اما درد کنار دیگران خفگی ناکامل است. گاهی کتف ها یاری دهنده گاهی نفس ها شیرین. و گاهن نا امید کننده تر است




۹۵/۰۳/۲۰