along A road

band of outsiders

جمعه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۱۹ ق.ظ

 

-تو در من چی می بینی؟

-تو خودت چی؟

-نمی دونم. یه شوهر.

(ارتور یه نگاهی به مردی که داره روزنامه میخونه میندازه.) -دقیقن برات چه معنایی داره؟

-به معنی در اختیار گذاشتن خودت

(ارتور لبهای دختر رو لمس می کنه.) 

-ادمهای مترو همیشه غمگین و تنها به نظر میان

(دوربین روی یکی از مسافرها سوار میشه دختر میپرسه)

-این یکی رو نگاه چرا قیافه اش اینطوریه

-این چیزیه که تو تصور میکنی. چهره ی اون بر اساس داستان تو تغییر می کنه. فکر کن اون داره یه خرس اسباب بازی رو برای دخترش میبره خونه و چهره اش عادی به نظر میرسه. یا چهره اش بدجنس به نظر میاد اگه اینطوری فکر کنی که با خودش یه بمب داره که کشور رو منفجر کنه.

-این من و یاد یه ترانه انداخت. چی بود؟

(دختر ترانه رو میخونه)

من چیزهای زیادی می بینم. تنها چیزی که اونا می خواستند نور بود. اونا نور کمی داشتند. انها کمی عصبی بودند. من صدای قدم هاشونو میشنوم . صداشونو میشنوم که درباره ی چیزای ساده صحبت می کنند مثل چیزایی که توی روزنامه می خونی مثل چیزهایی که هنگام غروب میگی. اونا با نو چی کار می کنند. مردان و زنان، تو به زودی سنگ ها رو میشکنی. ظاهرت شکسته اما قلبم به خاطر تو می تپه. چیزها همون هستند که هستند. هر مدت یه بار زمین می لرزه. بد اقبالی همیشه هست. بسیار عمیق بسیار عمیق... تو اسمان ابی رو باور کن. این احساسیه که به خوبی اون رو میشناسم. من هنوز به زمان هایی معتقدم. من هنوز معتقدم، باید بگم اما به گوش هایم اعتماد ندارم. اوه ، بله بسار به تو شبیهه . من شبیه تو هستم. مثل تو مثل ماسه مثل خونی که برای همیشه می ریزه مثل انگشتی که همیشه زخمیه. من یه انسان دیگه هستم

 


 

 

 

۹۵/۱۲/۲۰