along A road

شب مرگی

يكشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ق.ظ

جفت شست پاهام کبود شدن .. از اواخر شهریور تا حالا این خون مردگی تا بیادُ به اخر برسه .. خلاصم کنه، پدرم در اومده. امشب دیگه از خواب پریدم. محکم شستمو گاز گرفتم :] خون مردگی مقاومت ناخنو بگیره انگار! فکر کنی الانه که ناخنت به در بگیره و از وسط بشکنه.. اره خیال می کنی بدون ناخن چه شکلیه. خیال رها شدن از این درد نوک انگشت پا.. شبیه دندون درد. یه کنج. فقط دورتر از مخت.

میدونم باز نصف شبی توی خواب بلند حرف زدم. یادم میاد مامانم دم در یه چیزی بلغور کرد. شاید گفت دوباره داری توی خواب حرف میزنی. خودم ازش خواستم هر وقت این اتفاق افتاد به من بگه. ولی شبیه تکراره یه گوشزد ازار دهنده بود. وقتی اینقدر خسته ای یا درد داری و توی خواب شروع به هذیون گفتن میکنی.. اینقدر از خودت بدت اومده که دیگه گنجایش غُر نفر دیگه ای رو نداری

اگه علت کبودی رو گفته باشم چی.. یه پنهان کاری توی یه روز بلند با پیاده روی زیاد/ مطمئنم هذیونش نون و ابدار به نظر بیاد. این وِل معطلیا این رفت و امدها، اکیپی نشستن ها و بیهوده زل زدنها به جوب اثاری دارن که از کنده شدن این خون مردگی از بدنم سخت ترن





عکس: xaviar dolan

این کارگردان گـِــی با اون ناخن های روانی کنندش 



۹۵/۰۹/۱۴