along A road

the revenant

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۱۰ ق.ظ

تا رسیدن به دمایی که جسمم هوشم رو ازم بگیره و جایی که مثل درخت سرمازده ای از همه ی دنیا جامونده باشم.. تا اون زمانِ به خصوص که حتی در واقعیت برای رسیدن به این غربت خیال کردم.. تا اون زمان، من همون دختری خواهم بود که رد طوفان و بهمن و سردی هایی که نچشیده روی تخت خوابش آتیش می گیره. ردِ پای ادمهایی که خیلی بزرگ تر از اون بودن رو لمس کرده و شبیه همون درخت یخ زده شاهد زمستون های اطرافشه.. من اون دختر می مونم. چون "ماندن" از فعل هاییه که گذر زمان حروفش رو برام شمرده. من همین جا می مونم. شاید چون تحمل بار ردپاهای خودمو ندارم. منِ بی چاره




۹۴/۱۱/۰۳