along A road

LOVE IS LOST

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۲۸ ب.ظ


الان که این نامه را می نویسم تو چند نفری برایم. اصلن می دانستی که من از گفتن "تو" واهمه دارم؟ از اینکه الان عشقی را در سینه ام شعله ور کرده باشم، خودم را دور می کنم؟ اما اتشی درون من شعله ور می شود اتشی که معنایی از نزدیکی و نور چشمانت را درونم درهم کرده و در خود سوزانده. نزدیکی..، هزاران بار نزدیکی، در خیالم می پرورانم وقتی شبیه دانه های ریز معطر در هوا صورتم را قلقلک دادی از تو دورتر خواهم شد. من به خودم قول داده ام که لذت این نزدیکی را در روشنایی های افتاب بینمان پنهان کنم. 


امروز هم که در خیالم کنار دیگری از تو نشستم گفت و گویی را تجربه کردم. همان وقت که از من پرسیده شد اخر دنیا کجاست و مفلسفانه افقی را به تو نشان دادم که صورتی باشد.. گفتم تَه تَه دنیا یک گودال صورتی بی ریخت است. من اینقدر از صورتی بیزارم که دست از روی چشمانم بر نخواهم داشت حتی وقتی به تَهش برسم و دورنش قدم بردارم با چشمانی بسته خواهم بود . هر رنگی هم که باشد هر فریادی هم که برسد که اینجا صورتی نیست اصلن..! من صورتی خواهم دیدش. تَه دنیا همان رنگی است که فکر کنی.. انقدر ساده که به ریش و ابای خالقمان بخندیم.. بگو .. چرا امروز غریبانه خلوت کردی مگر نه اینکه دنیا ساده است و اخر دنیا برای من و تو معنای دیگری دارد.



Between what is said and not meant and what is meant and not said..

 !most of love is LOST



۹۴/۱۰/۲۴